جوجه طلاییجوجه طلایی، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
السای مامانالسای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات جوجه طلایی

نی نی فعال من!

5-دی امروز با بابایی رفتیم پیش خانوم دکتر. فدات بشم اینقد تکون تکون میخوردی که نمیذاشتی خانوم دکتر اندازتو بگیره!!! بعدش خانوم دکتر بابا رو صدا کرد تا بیاد ببینتت. تا بابایی اومد تو اتاق سونوگرافی تو یه هویی وایسادی خانوم دکتر گفت نی نی از باباش حساب میبره ها! نی نی قشنگم.خوشگل مامان تکون خوردنات برای تموم عمر بهم روحیه داده و شارژم کرده. ...
28 دی 1392

26 دی

امشب عمه الهه و آقا حامد اومدن خونمون. من و بابا که مجبور بودیم همه خونه رو تمیز کنیم پس حسابی خسته و داغون بودیم. اما آخر شب عمه الهه گفت براتون یه جایزه آوردم. وای خدا یه سرهمی سبز خوشگل با یه جفت پاپوش توپ توپی سبز!! من که وقتی اینارو دیدم انگار خودت بغل کردم. وای خدا زودتر بیا تو بغلم که لباس خوشگلات تنت کنم جیگر مامان. ...
28 دی 1392

قربون قلب کوچولوت بشه مادر!

امروز(بیست آذر) ساعت 7 عصر وقت دکتر داشتم. بابا که از سر کار اومد باهم رفتیم دکتر. خوشبختانه مطب دکتر خلوت بود. با بابا رفتیم داخل و دکتر تورو تو صفحه سونو نشون داد و گفت نی نی تون 1.8 سانتی متره! عزیز دلم!            هشت هفته و 4 روز! بعدش برامون صدای قلبت گذاشت...خدایا شکرت قلب نی نیمون میتپه...وای نمیدونی چه حس خوبیه وقتی صدای یه قلب کوچولو رو از درون وجودت بشنوی..یعنی عاشقتم...بابا کلی از خانوم دکتر سوال پرسید. وقتی اومدیم بیرون رفتیم شام همبرگر خوردیم و برگشتیم خونه. من که این روزا حسابی اشتهام باز شده.       توهم خوب غذاتو بخور بزرگ بشی.جیگر مامان بشی.   وقتی اومدیم ...
23 آذر 1392

نی نی 4-6 میلیمتره

سلام جوجه طلایی قشنگم. میدونی مامان چقدر دوست داره؟ قد تموم دنیا. الان مامان 5 هفته و 6 روزشه. دو سه هفته دیگه میرم سونو تا صدای قلبتو بشنوم. نمیدونی چقد بی قرارم... این هفته قلبت تازه شروع میکنه به تپیدن و ففقط 4-6 میلیمتری... نی نی جون صدای مامان میشنوی برات شعر میخونم؟باهات حرف میزنم؟ صدام میشنوی برات قرآن میخونم؟ خیلی دوست دارم عزیزم. برات سوره یوسف ونصر میخونم. سیب و انارم زیاد میخورم. تو هم نی نی خوبی باش و حسابی تغذیه اتو بخور و قوی بشو و محکم بچسب به دل مامانی... ...
4 آذر 1392

عزیزم هاله تورو میبینم

عزیزم این آهنگ خاله جون بهم داده تا برات بخونم. خیلی قشنگه و منم دوسش دارم:     Remember those walls I built اون دیوارایی که ساختم رو به یاد میارم Well, baby they’re tumbling down خب عزیزم، دارن سرم خراب میشن And they didn’t even put up a fight اونا حتی مبارزه نکردن They didn’t even make up a sound حتی صداشونم در نیومد I found a way to let you in راهی پیدا کردم که تورو به قلبم خودم راه بدم But I never really had a doubt ولی هیچوقت شک نداشتم Standing in the light of your halo تو هاله روشنایی تو ایستادم I got my angel now ...
4 آذر 1392

بیست و ششم آبان

سلام جوجه طلایی مامان. از دیروز که بی بی چک گذاشتم و روش دو تا خط پر رنگ افتاد من و بابا کلی خوشحالیم. همه اش لحظه شماری میکنیم که بیای تو بغلمون. بابایی دیشب میگفت دوس دارم نی نی مون ببرم استخر بهش شنا یاد بدم... امروزم رفتم آزمایش دادم. تا عصر جوابش مشخص میشه. ...
28 آبان 1392

هوراااااا

جوجه طلایی مامان یکشنبه رفتم آزمایش دادم خانومه گفت عصری ساعت 6 زنگ بزن و جواب آزمایشتو بگیر. از ساعت 4 بابایی هی میگفت زنگ بزن دیگه...پس جواب آزمایش چی شد....خلاصه چند بار زنگ زدم اما هنوز جواب آماده نبود. بالاخره ساعت 6:30 منشی آزمایشگاه گفت مبارکه خانوم مثبته!!! و من مامان یه جوجه طلایی شدم. دیروز جواب آزمایش یردم پیش خانوم دکتر. خیلی بهم تبریک گفت که مامان شدم. منم خوشحــــــــــال! خانوم دکتر گفت بیا سونوگرافی کنم تا اولین علائم حیات نی نی ات رو ببینی. خداروشکر ساک حاملی رو دیدم. کاغز سونوگرافی رو هم نگه داشتم تا بهت نشون بدم!   وقتی عصر اومدم خونه بابا گفت بزار من اس ام اس بزنم به مامان جون و بهش بگم نوه نمیخوای؟! ...
28 آبان 1392