شیطون بلای مامااااان
شیطون بلای مامااااان سلام دختر ناز مامان
تازگیا اینقدر شیطون و شلوغکار شدی که دیگه نمیرسم بیام اینجا. همش از مبلا میکشی بالا و از پنجره کلاغارو نگاه میکنی. همسایمون یه سگ داره که تا پارس میکنه میگی هاپ هاپ بینون!!یعنی هاپو بیرونه!
یه پازل صفحه ای حیوانات داری که خیلی سریع و راحت خودت میچینی. حتی یه بار صفحه اش برعکس گذاشتم دیدم سریع برش گردوندی و چیدی!!
میتونی مکعب ها رو تا 7 تا روی هم بچینی و تعادلش رو حفظ کنی.
کتابات برا خودت خیلی قشنگ و با مزه میخونی.
هرچی میخوری اگه دوس داشته باشی انگشت اشارت میگیری جلو صورتت میگی دون دون!! یعنی یه دونه دیگه میخوام.
یه روز دیدم داری دیوار نشون میدی میگی نوووو نووو... منم فک کردم نون میخوای. بعدش دیدم نه! نور افتاده رو دیوار و النا خانوم داره نور نشون من میده!
تازگیا به عروسکات عادت کردی شب باید پیشت بخوابن. هرجا هم بیرون بریم باید حتما همرات باشن!
سر سفره نون برمیداری و هرچی بخوای توش میزاری و لقمه درست میکنی به چه بزرگی!!
حواست به همه چیز هست. وقتی بابا از سر کار میاد بهش میگی لباسات در بیار. تیشرتش میدی دستش میگی : تیش تیش!! یعنی تیشرتت بپوش.
من که برات شیر میارم میگی :بند بند! یعنی در یخچال ببند. نشون میدی شیر بزارم تو یخچال. از جلو مایکروفر بیام کنار و لیوان شیرت بشورم بزارم سر جاش!! خلاصه غلط غلوطای مارو تذکر میدی!
راستی هفته پیش دو سه شب تب داشتی. بعدش دیدم رو صورتت چندتا جوش قرمز زده. شکمت نگاه کردم دیدم بلهههههه. یه چیزایی داری میپاشی. رفیم دکتر که گفت روزاسه پاشیدی. خداروشکر دوسه روزه خوب شدی و دونه ها هم زود پاک شد.
این هم النای ناخوش احوال در حال تماشای عموپورنگ:
چند روز پیش هم رفتیم کاخ سعدآباد که چندتا از عکساش اینجا میزارم.
و این هم ساعت یک و نیم شب و النا که اصلا خوابش نمیاد
اینم یه عکس از النا خانوم عشق لاک!دختره دیگه!همراه با انگشترای مامان...
پ ن: هیچی قشنگ تر از شنیدن اسم مامان از زبون کوچولوت نیست. النا تا هفته پیش منو ماااا صدا میکرد اما الان چند روزه واضح میگه مامان
وای خدا چه کیفی داره
