روزهای دوبچه داری...
سلام عزیزای دل مامان
خیلی وقت بود که سرم حسابی گرم دوتاییتون بودو اصلا فرصت نداشتم سری به اینجا بزنم. الان هم که دارم اینجارو آپ میکنم ساعت 9:44 دقیقه است و النا خانوم خوابیده. السا هم خواب بود و الان بیدار شده و داره مامانش و نگاه میکنه. بابا بهزاد هم رفته بدوئه. البته هفته ای یه شب میره دوئیدن.
امروز النا دوسال و دوماه و 14 روزشه و السا 7 ماه و 9 روزشه.
السا تو این روزا بلد شده بشینه. دی دسی کنه. از وسایل میگیره و سعی میکنه بلند شه. اسمشو میدونه. حموم کردن و بسیار دوست داره. سینه خیز و البته با سرعت خودش به اقصا نقاط خونه میرسونه و ...
النا هم یه عالمه کتاب داره و بیشترشون بلده. کلی شعر از حفظ داره. از خودش میتونه قصه بگه. با السا بازی میکنه و تقریبا خداروشکر رابطه خواهریشون داره بهتر میشه. برای السا پخ پخ میکنه و السا از خنده ریسه میره. هرچیز خطرناکی دست السا ببینه میاد از دستش میگیره میگه خواهری این خطرناکه! از بابا بهزاد یاد گرفتی و میگی: مامان اول یه چیزی بده دستش بعد ازش بگیر تا گریه نکنه!
عاشق سرسره هستی و زیاد از تاب خوشت نمیاد. چند وقته با حموم کردن میونه خوبی نداری و با اینکه من تموم سعیمو میکنم که قبل حمام اول باهم بازی کنیم و با رنگ انگشتی نقاشی بکشیم رو دیوارا و حباب بازی کنیم اما بازم موقع شستن سر بد قلقی میکنی و خوشت نمیاد.
عاشق تنقلاتی و هرروز باد پسته و بادوم و پاستیل و آلو خشک و برگه زرد آلو و... بخوری. یه سری کارتون آموزش زبان انگلیسی به روش غیرمستقیمه که اسمش maisy mouse هست و تو تموم بخشا رو حفظی.
مامان عاشقتونه گلهای نازم. خداروشکر که من دوتا گل ناز دارم عزیزانم.
اینم چندتا عکس از روزایی که نبودم: