جوجه طلاییجوجه طلایی، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
السای مامانالسای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات جوجه طلایی

نی نی اومد به دنیااااا

1394/12/3 20:34
نویسنده : maman zahra
880 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااامشکلکـــْـ هایِ هلــن

 

من بعد یه 10-12 روز تاخیر دوباره اومدم تا براتون تعریف کنم نی نی نازمون دنیا اومد. نی نی ناز ما پنجم اسفند ساعت 10 و 20 دقیقه صبح روز چهارشنبه دنیا اومد. 
روز 5 اسفند هم روز مهندسه و هم سپندارمذگان که تو توضیحش نوشتن:

سپندارمذگان

در ایران باستان، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان) بوده است. این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با 29 بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی. زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.

 «سپندارمذگان» جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می کردند. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.

شب قبلش بابا جون و خاله زهره اومدن خونمون پیش النا باشن.
باباجون برا زهره یه ست برقی آشپزخونه خریده بود و یه ماشین خیلی باحال که اون شب کلی باهم بازی کردن و به النا خانوم خوش گذشت. مخصوصا چون النا و بابا جون 3 ماهی میشد همدیگرو ندیده بودن و یه عالمه دلشون برا هم تنگ شده بود.این هدیه بابا جون برا النا:


 

صبح ساعت 7 بود که بیدار شدیم. راستش استرش داشتم یه خورده ....و البته خوشحال بودم که نی نی نازمو بعد این همه مدت میبینم. با بابا بهزاد و مامان جون راهی بیمارستان شدیم. دکتر قرار بود ساعت 9 برا عمل بیاد که بخاطر مشکلی که برا مریض دیگش اتفاق افتاده بود ساعت 10 اتاق عمل بود. خیلی هم به من دلگرمی داد که اصلا نگران نباش و...
به دکتر گفتم میخوام بیهوشی اسپینال باشه تا لحظه تولد نینی رو ببینم. خانوم دکتر هم گفت آفرین به جراتت! همینطور که مشغول صحبت با خانوم دکتر و بقیه بودم یه دفعه دیدم صدای گریه نی نی کوچولومون میاد!
خانوم دکتر گفت ماشالاااا خانوم چه کردی! چه نینی تپل مپلی ماشاالله.
بعد نی نی رو آوردن روی صورتم گذاشتن که ممیخواست لپمو بمکه!خیلیییی لحظه قشنگی بود. من فقط خداروشکر میکردم که خدا بهم دوتا دختر ناز داده.


 

السا خانوم ما صبح روز چهارشنبه 5 اسفند ماه ساعت 10:20 با وزن 3550گرم و قد 48سانت  بدنیا اومد. لحظه بدنیا اومدن این دخمل خوشگل آسمون داشت به شدت میبارید.
وقتی رفتیم تو ریکاوری یه خانوم پرستار مهربون بغلت کرده بود و همش لپات میکشیدو باهات بازی میکرد و مدام به من میگفت ماشالا نی نیتون خیلی خواستنیه.
بعدش تورو برد پیش بابا که بابا گفت هرکاری کردم مژدگونی نگرفته بود.
خانومه وقتی برگشت گفت مشخصه باباش هم نی نی دوس داره ها. گفتم بعلههههه
خلاصه نزدیکای ساعت 12 بود مارو بردن داخل بخش VIP. مامایی که اومد کمک کنه شیرت بدم گفت ماشالا چه نی نی خوشگلی اسمش میزاریم خوشگل بخش وی آی پی!!

عصر هم النا و باباجون و خاله زهره اومدن دیدن السا خانوم. النا که خیلی دلش برا مامانش تنگ شده بود و البته هنوز باورش نمیشد براش خواهر اومده باشه خیلی رفتارش عجیب بود. فک کنم تو بهت بود خوشگل مامان.  

راستی السا خانوم از تو دل مامان یه هدیه خوشگل برا النا آورده بود که مامان جون اسمش کذاشت شیما!

 


خداروشکر که دوتا دختر نازو دوست داشتنی دارم. خدا بهمون صبر و توتنش رو بده که به بهترین وجه بزرگشون کنیم...

 

پ ن: معنی اسم السا رو میزارم که بدونی اسمت با وسواس انتخاب شده عزیزم

 

 

پسندها (4)

نظرات (2)

فاطیما
28 اسفند 94 2:36
قدمش مبارک باشه ان شا الله عروس شدن جفتشون
مامان نینی
16 فروردین 95 23:12
قدم نو رسیده مبارک باشه ای جانم دو دوختر که قرار همدم همدیگه بشن
maman zahra
پاسخ
ممنون عزیزم بله خدا بهمون دوتا فرشته داده