النا سرسره بازی میکند!
امروز بابا که از سر کار اومد حاضر شدیم و رفتیم پار ک سر کوچه. منم کفشاتو پوشیدم تا هر جا دلت خواست راه بری. این کفشا اولین کفشای رسما کفش! النای نازمه. من که عاشقشونم! اینقدر از سرسره خوشت اومده بود که دیگه نمیتونستیم برت گردونیم خونه! گریه میکردی مه بازم سرسره میخوام! النا در حال برگشت به خونه! ...
نویسنده :
maman zahra
1:39