آذر 93
خووووب جونم براتون بگه هفته پیش شنبه تعطیل بود و از اونجایی که مامان جون 3 روز روضه داشت ما یهویی تصمیم گرفتیم بریم همدان! این هم عکس شما تو ماشین: روضه مامان جون هم خیلی شلوغ پلوغ بود. خیلیا هم میومدن که شمارو ببینن. مینا(دوستم) و مامانش، همسایه های مامان جون، زن عموهات و خیلی های دیگه اومدن که شمارو ببینن. همه بغلت میکردن و بوس و جیغ و ماشاالله و اسفند دود کردن آخر روضه!!! این هم عکس شما و کیان تو اتاق باهم بازی میکردین بقیه هم روضه. مامان جون این چند روزه خیلی سعی کرد به شیشه عادت بده نمیدونم یاد گرفتی یانه. بابایی شنبه برگشت چون م...
نویسنده :
maman zahra
1:00