جوجه طلاییجوجه طلایی، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
السای مامانالسای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات جوجه طلایی

شیطون بلای مامااااان

سلام دختر ناز مامان تازگیا اینقدر شیطون و شلوغکار شدی که دیگه نمیرسم بیام اینجا. همش از مبلا میکشی بالا و از پنجره کلاغارو نگاه میکنی. همسایمون یه سگ داره که تا پارس میکنه میگی هاپ هاپ بینون!!یعنی هاپو بیرونه! یه پازل صفحه ای حیوانات داری که خیلی سریع و راحت خودت میچینی. حتی یه بار صفحه اش برعکس گذاشتم دیدم سریع برش گردوندی و چیدی!! میتونی مکعب ها رو تا 7 تا روی هم بچینی و تعادلش رو حفظ کنی. کتابات برا خودت خیلی قشنگ و با مزه میخونی. هرچی میخوری اگه دوس داشته باشی انگشت اشارت میگیری جلو صورتت میگی دون دون!! یعنی یه دونه دیگه میخوام. یه روز دیدم داری دیوار نشون میدی میگی نوووو نووو... منم...
28 دی 1394

النا 18 ماهه میشود

سلام ناناز مامان این هفته وارد 18 ماهگی شدی. ماشالا دخترم اینقدر باهوشه که هرروز با یه کار جدید مارو غافلگیر میکنه.  الان دیگه صدای همه حیوونا رو بلدی. قارقار- جیک جیک- ماماااا- مینو مینو(همون میو میو پیشی ها) - بع بع- هاپ هاپ- قد قد- کواک کواک و..... سعی میکنی کلمه ها رو هم بگی ولی خوب بعضیاشون برات سخته که همون هجای اولش  رو میگی و اگه ما متوجه نشیم با اشاره اینقدر قشنگ منظورتو میگی که ما فقط میخندیم اینا چطور به ذهنت میرسه! وقتی شیرت میخوری نگاه شیشه میکنی و میگی تمووووم. دستات بالا میگیری :بغل! در فریزر نشون میدی بَس(بستنی) ابر و گل و برگ و توپ و ماه رو خیلی واضح میگی به بادکنک میگی باد...
2 دی 1394

فرشته ناز من

این هفته با بابا رفتیم سونوگرافی. دخملی نازم چشماش باز بود و داشت میخندید     وای خدا قند تو دلم اب شد کی میشه بیای بغلم فسقلی مامان؟؟ خانوم دکتر گفت ماشالا وزن نی نی خیلی خوبه و تو هفته 30 : 1440 گرمه   وضعیت جنین بله چیزی نمانده تا یک زلزله چند کیلویی زندگی شما را دگرگون ‌کند هرچند که این بازیگر کوچک تا همین حالا هم خوب توانسته در مقابل شما خودی نشان دهد. لگدها و شیطنت‌هایش کم نبود حالا روز به روز بزرگتر می‌شود و شما سخت‌تر می‌توانید از پس او بربیایید. جنین الان یک کیلو و ۴۰۰ گرم وزن و طول بدن او از سر تا نوک انگشتانش ۳۸ سانتی‌متر است. به تدریج حرکات او بیشتر...
2 دی 1394

سفر

سلام قبلا گفته بودم که بابا قراره برا یه امتحان بره دبی و شاید ما هم باهاش بریم. کارامون جور شد و ماهم چمدونا رو به مقصد دبی بستیم تا هم حال و هوایی عوض کنیم و هم از شر آلودگی تهران فرار کرد باشیم. تهران چند روزه به شدت آلوده شده و دایم هشدار میدن که بچه ها و خانومای باردار از منزل خارج نشن. پس مسافرت بهترین تصمیم بود. اینم عکس النای ناز مامان که داره کمک میکنه چمدون جمع کنیم: از وقتی برا رفتم تصمیم گرفتیم همه فکرم این بود که تو پرواز اذیت نشی. چون به بچه های زیر دوسال صندلی نمیدن و بخاطر تغییر فشار هوا هم معمولا گوش بچه ها درد میگیره. پس من با کلی تجهیزات مثل کتاب و عکس و پاستیل و.... وارد هواپیما شدم. به محض...
23 آذر 1394

من خوشحالم!

دوسه روز بیشتر نیست که پست گذاشته بودم و کلماتی رو که میگی رونوشتم. عصر رفته بودیم بیرون تو کوچه دیدم خم شدی و گفتی برگ برگ! دیدم داری برکارو نشون میدی! وای نمیدی چقدر ذوق کردم!  تو همین دوسه روزه این چندتا کلمه رو هم میگی: ماه، نی نی ، گل، عدیددم(یعنی عزیزم، خیلی شیرین میگی آدم دلش آب میشه ) فدات بشم که مامان این همه دوست داره اینم یه عکس از شیطونیای النای عزیز مامان ...
8 آذر 1394

16 ماهگی پرررررر

خدارو شکر که این ماه هم بسلامتی تموم شد. خونده بودم که روزایی که یه نی نی کوچولو تو خونه هست اینقدر سریع میگذره که بعدها آدم حسرتش میخوره. واقعا هم همینطوره. گاهی اینقدر مشغول فرشته کوچولوی خونمون میشم که گذشت ساعت ها و روزها رو نمیفهمم. مخصوصا که حالا دوتا فرشته دارم و حسابی باهشون سرگرمم. النا خانومِ مامان کم کم داره کلمات رو واضح تر میگه. -النا ببعی میگه؟؟ -بععععع بعععععع  -دنبه داری؟؟ نههههه نههههه -النا جوجه میگه؟؟ -جک جک جک و گاهی هم میگی :جَک جَک جَک!! -گاوه میگه؟؟ -مامااااااا -کلاغه میگه چی؟؟ -قاااار قاااار کلماتی هم که  یاد گرفتی: گل،  هیشش(به شیر میگی)، دستت میز...
3 آذر 1394